جمعه، دی ۲۲، ۱۳۹۱

غبارزدايی؛ صفت توصيفی نسل آينده


در خانه را که باز کردم، ديدم پسر چهار ساله همسايه ما با يک جاروی دسته بلند مشغول جاروکردن ديوارها و پلّه‌های راه‌روست:
_تو داری چکار می‌کنی؟
_می‌بينی که جارو می‌کشم.
_چرا نرفتی کودکستان؟
_بعد کی اين کارها را می‌کرد؟

*****

پاسخ پسرک چهارساله به‌ويژه جمله‌ی آخر [بعد کی اين کارها را می‌کرد؟] که تجربه‌ای است برگرفته از درون زندگی  خانواده‌های پُر تعداد؛ کمی اين‌رو و آن‌رويم کرد و هنوز هم در اين انديشه‌ام که جهان غبارگرفته و مبهم امروز را فقط و فقط نسلی ويژه يا نسلِ «غبارزدا» می‌تواند روشن و شفاف نشان دهد.


همه‌ی ما می‌دانيم که واکنش آن کودک نمی‌تواند واکنش آگاهانه‌ای باشد اما از سوی ديگر، انکار هم نمی‌شود کرد که آن نظم خودانگيخته‌ی کودکانه، به احتمال زياد از درون يک بی‌نظمی سربرآورد. و باز به احتمال زياد، پيش از اقدام [=جارو کشيدن] تصويرها و انگاره‌های مختلف و متفاوتی در ذهن کودک ثبت شده بودند. بعنوان مثال فرض کنيد خانواده‌اش از يک‌طرف فرصت‌طلبانه قوانين آپارتمان‌نشينی را زير پا می‌نهند اما از آن‌طرف، همين اعضای خانواده [که متشکل از سه نسل است] با ديدن اخطار کتبی شرکت، با هم‌ديگر درگير می‌شوند. در چنين فضايی آن کودک به‌طور خودانگيخته و داوطلبانه [شما او را برابر بگيريد با نسل فعال آينده] برخاست تا وظايف پشتِ گوش انداخته‌ی والدين را [که در اينجا تميزی راه‌پله‌ها است] انجام دهد. اين نوع واکنش را دست‌کم می‌توانيد در مواقعی که ترافيک‌های تحميلی ناشی از عدم بُردباری، عدم مسئوليت، شتاب بی‌اندازه و غيره در سر بعضی از چهار راه‌های کشور شکل می‌گيرند، مشاهده کنيد. در هنگام ترافيک چه اتفاقی می‌افتد؟ همان اتفاق هميشگی که زياد به‌چشم نمی‌آيند. يعنی چند جوان به خودی خود از ماشين‌های مختلف بيرون می‌آيند و نقش پليس‌های راهنمايی کارکشته را بازی می‌کنند. اهميت وجود چنين نظم خودانگيخته و فرايند آن نيز بسيار روشن است: کم شدن بار سنگين ترافيک. و با توجه به اين مثال بايد گفت: جهان آينده به مفهوم واقعی نيازمند يک نسل زداينده‌ست: نسل غم‌زدا، گندزدا، سُرب‌زدا، آنتی‌بيوتيک‌زدا...و مهم‌تر، از منظر فرهنگی، غبارزدا.

برای اين‌که ابهامی وجود نداشته باشد يادآوری و توضيح نکته‌ای ضروری است که «غبارزدايی» را نبايد با «گردگيری» اشتباه يا برابر گرفت. آن‌ها دو مفهوم متفاوتی هستند که از منظر تاريخـی_‌سياسی، ايرانيان نسل «گردگير» را که به‌جای غبارزدايی، کارشان شده بود فوت‌کردن غبارها و پخش‌کردن آن در فضای عمومی؛ تا حدودی می‌شناسند و با شيوه برخورد آن‌ها کم‌وبيش آشنايی دارند. تاريخ ايران را اگر دقيق ورق بزنيم، ردِّ پای نسل «گردگير» را در جنبش مشروطيت خواهيم ديد. همان‌هايی که هر کار نيکو، فکرشده و تجربه‌شده دنيای غرب را نُخست به نام قرآن و اسلام می‌نوشتند و سپس، به ناف خلق می‌بستند که مثلن شعار «ما خواهان تشکيل پارلمان [يا مجلس شورای ملی] در ايران هستيم»؛ برگرفته از همان آيۀ «و شاور هٌم فی‌الامر» است.

بدون اغراق اغلب شخصيت‌های معروف دوران پيشا مشروطه، برخلاف نسل دورۀ انقلابِ اسلامی که بی‌گانه بود با ادبيات حوزوی؛ با معانی و تفاسير قرآنی آشنايی دقيقی داشتند و نيک می‌دانستند که آيۀ «و شاورهٌم فی الامر» به‌هيچ‌وجهی دلالت بر اعتبار رأی مردم ندارد. وجود و حضور اين گروه از ايات مانند آيۀ بخشش [اعف عنهم] يا آيۀ پوزش [استغفر لهم] در مبادلات صدر اسلام، مثل امروز، به‌دليل نيازهای تبليغاتی در جهت جلب و جذب مردم بود. هم زندگی شفاف پيامبر اسلام و هم قوانين حاکم بر «جامعة‌النبی» آن روزهای مدينه نيز نشان می‌دهند که وجود چنين آيه‌ای بدين معنا نبود که قوانين حاکم بر جامعه و رهبری مسلمانان بايد توسط خود مردم تعيين گردد. و مهم‌تر، اساسن تولد مذهب شيعه و متعاقب آن تولد روحانيت شيعه بدين معناست که شيعيان نه تنها انتخابات و آرای مسلمانان صدر اسلام را در «سقيفه بنی ساعده» برنتابيدند بل‌که آن‌ها از بنيان بی‌گانه‌اند با انتخابات آزاد و چنين آرايی را برنمی‌تابند.


به‌رغم وجود چنين اطلاعات و آگاهی، وقتی شخصيت‌های صدر مشروطه درخواست حقوقی تشکيل پارلمان را به تمايلی بی‌معنا و بی‌اعتبار [يعنی و شاورهٌم] تنزل می‌دهند؛ در واقع و به زبان عاميانه، داشتند در فضای سياسی گرد و خاک راه می‌انداختند. و بديهی‌ست برندگان هميشگی جامعه غبارگرفته آن‌هايی هستند که می‌خواهند چرخه زندگی را به‌سمت عقب بچرخانند. تجربه يک قرن گذشته هم نشان می‌دهد که اگرچه جنبش مشروطيت آيت‌اله نوری رهبر مشروعه‌خواه را از سرِ راه جنبش کنار می‌زند اما، عبدالکريم حائری فرزندخوانده او دنباله ماجرا را از طريق سازماندهی حوزه علميه قم پی می‌گيرد تا بعد هفت دهه از انقلاب مشروطيت، خمينی فرزندخوانده حائری موفق می‌شود که قوانين مشروعه و حُکم ولايتی را در سراسر ايران حاکم گرداند. يعنی بعد از گذشت يک قرن و ظهور و افول چند نسل با پارادايم‌های مختلف [که در فرصتی ديگر خواهم نوشت]؛ دوباره رسيديم به همان نقطه نخستين که گروهی شعار «و شاور هٌم فی‌الامر» می‌داند.

بديهی‌ست بحث بالا کمی اختصاصی شد ولی اميدوارم چنين استنباط نشود که اين‌گونه واگشتی‌ها تنها مختص به ايران بود و هست. نه؛ به‌هيچ‌وجه! شما می‌توانيد نمونه‌هايی از اين واگشتی‌ها را دست‌کم به لحاظ فرهنگی در روسيه به‌گونه‌ای، و در انقلاب‌های خاورميانه به‌گونه‌ای ديگر، و در هرکجای جهان به‌نوعی ببينيد. اما در جهانی که به يک معنا به اندازه نعلبکی است، گرد و غبارهای برخاسته را نمی‌شود در درون مرز واحدی محبوس و به‌نام اين يا آن کشور بسته‌بندی کرد. باد آن‌ها را در تمامی نقاط جهان پخش می‌کند و کرد. همه گرفتار تنگی نفس هستند. و از اين منظر ما به‌نوعی با اجماع جهانی روبه‌رو هستيم که مهم‌ترين راه رهايی از تنگی نفس، غبارزدايی و بهداشتی کردن زندگی است. اما اين مهم چگونه پياده و قابل تحقق می‌گردند، بايد کمی منتظر ماند و ديد. 

۲ نظر:

بلاگ نیوز گفت...

به این مطلب شما در بلاگ نیوز لینک داده شد.

Hassan Darvishpour گفت...

خيلی ممنون اسد جان!